مسافرت به بانه و همدان
سلام سلاااام به دخمل ناز نازی مامان
دختر نازم تو این پست یه سری از عکسای مسافرتمون به بانه و همدان رو میذارم البته یکی از دلایلی ک تا الان اپ نکردم اینه که عکسا کامل بدستم نرسیده بود هنوزم نرسیده ولی دیگه داشت شورش درمیومد...
تو یه روز گررررررررررررررررررررررررررررم تابستون تصمیم به رفتن گرفتیم واااااای امان از گرمای هوا هنوزم وقتی یادم می افته حالم بد میشه وولی بطور کل مسافرت خوبی بود شما حسابی سوختی زیر نور افتاب و یکی از بدترین اتفاقا این بود
با وجود کم وزنیت نیم کیلو هم کم کرده بودی
مرداد بود هشتم مرداد93 با یکی از دوستای خانوادگیمون راه افتادیم
اولش رفتیم بانه بعد از سه شب و دو روز موندن به سمت همدان حرکت کردیم خیلی گریه میکردی مدام تو ماشین اب معدنی میدادیم بهت واییییی اولین بارم بود با شما میرفتیم مسافرت نمیدونستم چیکار باید بکنم ....عکسا رو میذارم
میون پاساژ گردیامون از فرط خستگی خوابت برد رو دستای بابایی
ازینجا به بعد از همدان عکس میذارم عکسای بانه بدستم نرسید هنو
رو میز یکی از کافی شاپای تله کابین همدان وای چقد پوستت سوخته بود
تو تله کابین ازین بالا وقتی پایینو نگاه میکردی زهره ترک میشدی همش سنگ بود و صخره و بوته های خاردار
محوطه ی بیرونی گنجنامه
غار علیصدر که واقعا تو اون گرمای هوا چسبید دلت خنک میشد اون پایین
عزیزکم لباس تنت نکرده بودم یخیدی قشنگ
اینجا هم تو مسیر برگشت یکی از بلوارای سقز
تو محوطه ی بازار علیصدر
رستوران علیصدر تو همدان
عزیزکم خیلی دوستت دارم