دو ماهه اول
سلام دخمل نازم
امروز بعد مدتها اومدم برات بنویسم شرمندم واقعا عزیزم راستش هروقت که میومدم برات بنویسم یا
تنبلیم میومد یا اینکه تو بیدار بودی و گریه میکردی اما الان دیگه برا خودت خانومی شدی عزیزم ومن امروز
عزممو جزم کردم هر طور شده برات بنویسم
دوماه و نیم اول واقعا بهم سخت گذشت عزیزم شبا رو اصلا نمیخوابیدیروزا رو کلا خواب بودی
شبا از 1تا6صبح بیداررررررررررررررررررررررررررررر
روزا هم که من نبودم ومیموندی پیش مامانی(مامان من)نه خوابم معلوم بود نه خوراکم نه زندگیم نه کار
کردنم خیلی بهم فشار وارد شده بود خیلی خیلی لاغر شدم داد همه در اومده بود هر کی یه چیز بهم
میگفت داشتم دیوونه میشدم دیگه خودمم از خودم بدم اومده بود بابا مامانم ببابا مامان
کوشان و خود کوشان بهم میگفتن نرو سر کار بسه اما من گوشم به این حرفا بدهکار نبود و.....بگذریم
اصلا دوس ندارم ازون روزا بگم
سه روزت بود که بردیمت برا تست تیروئید شنوایی سنجی
برا تست تیروئید باید از پاشنه ی یکی از پاهات خون میگرفتن من طاقت دیدن این لحظه رو نداشتم بابا و
خاله فرزانه پیشت بودن فقط یه لحظه صدای گریت اومد بعدش اروم شدی که بابایی میگفت از بس گریه
کردی بی حال شدی انرژیت تموم شده بود
جونم برات بگه عزیزم که اخر دو ماهگیت یه واکسن داشتی که با ترس ولرز بردیمت اخه فکر میکردیم
خیلی گریه کنی اما فقط لحظه اولش که امپولو بهت زد یه کمی گریه کردی و بعدش اروم شدی عزیزم
دلم برات خیلی سوخت اخه خیلی کوشولو بودی دخملممم
شبا هم وقتی نمیخوابیدی وگریه میکردی میزدم تو سر خودم بلند بلند خودمو فحش میدادم بعضی وقتا
هم با عرض شرمندگی تو رو دعوات میکردم
اخرش اینکه این دوماهی که گذشت خودمم نمیدونم چیکار میکردم فقط دور خودم مچرخیدم
حالا هم چند تا عکس ازت میذارم ببین چقدر خانوم شدی گلم
این بلوز بچگیای منه رو پاهای من خوابت برد
اینجا در حال مکیدن انگشتات بودی عزیزم قربون چشای خوشگلت برم عزیز مامان
برم تا دادت در نیومد اخه تازه بیدار شدی بای بای تا بعد