ورود به 5 ماهگی و واکسن 4ماهگی
سلام ب عزیز دلم
دخمل جیغ جیغوی من
الان که دارم برات مینویسم داد وبیدادی راه انداختی که اخرش مجبور
میشم بغلت کنم
قربونت برم مثل این که داری با عروسک رو بالشت حرف میزنی
دختر نازم 4ماهگیت مبارک
13ماهه که با مایی گل نازم
و چقدر قشنگه بودنت تو زندگیمون
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که هستی
چقدر شیرین تر شد زندگیم از وقتی اومدی نفسم
خیلیییییییییییییی دوست دارییییییییییییییییییییییییییییم خوشگلم
دیروز 16بهمن92
بردیمت برای واکسنت خوشگلم بعد از گرفتن قد ووزنت خوابوندیمت
روتخت مخصوص واکسن..
بابایی قبلش پاهاتو ماساژ داد بعدش خانومه امپولو ب پای چپت تزریق
کرد یه جیغ نه خیلی بلند ونه خیلی اروم کشیدیییییییییییییییی وبعدش
10ثانیه گریه کردی بمیرم برات فندق کوچولوی من
دور چشات وبینی ات قرمز شد اشک تو چشات جمع شده بود
ولی.......مغرور تر ازین حرفا بودی که بخوای اشکاتو بریزی
واما این روزا
هروز شیرین تر از دیروز خوردنی تر از قبل
دستاتو بهم میرسونی و بهشون خیره میشی نازگلم
دست راستتو صاف میاری بالا کف دستت بازه بازم نگاش میکنی
عاشق اینی که باهات بازی کنم وتنهات نذارم گلکم
یبار به شکم خوابوندمت و تو حال خودت بازی میکردی بهدش اردک
سوت سوتی رو برداشتم و دو سه بار صداشو دراوردم چنان ترسیدی
و گریه کردی که خودمم از گریه ات ترسیدم ببخشییییییییییییید
امروز هم بابایی اینکارو کرد البته نمیدونست بازم عکس العملت
مشابه بوود بعدش بغلت کردم کلی قربون صدقه ات رفتم تا اروم
شدی خانوم گلم
وقتی هم میخوام پوشکتو عوض کنم چنان ذوقی میکنی وپاهاتو به زمین میکوبونی که میخوام همونجا بخوووووووووووووووووووووووووووووووووووورمت
یه چند تا عکس خوشملم ازت میذارم
فدای چشای گررررررردت بشم
این عکس مربوط به پست قبله شرمنده دیگه مامان تنبلی داری
اماده ای برا رفتن ب مطب دکتر
روم سیاه اینم مربوط به 13دیماه بغل بابایی
13 بهمن ماه ی روز برفیییییییی بغل خاله جون زهرا قربونت برم که از سرما قیافتو پیچوندییییی
15بهمن
اینجوری نگام نکن خجالت میکشم
بای تا های