لیــــــــــــانای منلیــــــــــــانای من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 24 روز سن داره

بانوی زیـبـــــــــــــــا

روزانه های دخملی

سلام  سلام به دخملیه ناز خودم الان که دارم برات مینویسم کنارم ایستادی و با اهنگ سلام خاله  شادونه میرقصی عزیزم  امسال به دو دلیل برات تولد نگرفتم که امیدوارم بتونم سال بعد برات جبران کنم البت یه تولد که نه  یه کیک کوچولو برات گرفتم دور هم نشستیم خوردیم. عکساشو بعدا برات میذارم. خانومم واکسن یه سالگیتو بخاطر سرماخوردگیت 10 روز با تاخیر زدی ینی26مهرر خوشگلم دو هفته ای هس سعی داری بطور مسقل بایستی وتا حدودی هم موفق بودی گلم واینکه از یه هفته ی پیش هم چن قدم ورداشتی     خوشگلم در حال کشیدن نقاشی اولین خط خطیهای عشقکم ...
3 آبان 1393

از دیروز تا امروز

سلام نفسم یکی یدونم خوشگلم عززززیییییییییییزم دخترنارم امروز 16 مهر 93است ینی یه ساله که تو اومدی یه ساله که شدی زندگیمون یه ساله شدی همه چیزمون یه ساله که فهمیدیم زندگی ینی چی یه ساله که فهمیدیم عشق ینی چی یه ساله.. عشقم دختر خوشگلم امروز روز تولد توست هزاران بار خدا رو شاکرم به خاطر فرشته ی نازی که بهم بخشیده بخاطر اینکه منولایق مادر شدن دونسته وجودت به زندگیمون یه رنگ وبویی دیگه داده اما تو این یه سال من مامان خوبی برات نبودم میدونم خیلی کم وکاستی ها بوده وخیلیاش از جانب خودم بوده نمیخوام ریز شم چون واقعا ازین کارام عصبانی میشم ...
16 مهر 1393

گلکم تولدت مبارک

دخترم یه ساله که تواومدی که منو به خنده مهمونم کنی که غمو ازدل من برونی و مرهمم باشی و درمونم کنی تو بهار عمر منی عزیز من واسه پاییز دلم تو چاره ای شب وروزش دیگه فرقی نداره تو تموم لحظه هام ستاره ای وقتی بیرون میزنم از خونمون تویی که همیشه دنبال منی میرم ودلم کنارت میمونه دخترم امید هر سال منی دخترم الهی صد ساله بشی منم وخدا واین یه خواهشم  که تو باشی پیش چشمام تا ابد       ...
16 مهر 1393

دخمل بند انگشتی

سلام سلام صد تا سلام به خانومی خودممم عسیس دلممم کلی حرف دارم برات جونم برات بگه گلکم دندونای پنجم وششمت جووونه زده(25شهریور93)وتویی که اصلا سر دندونات اسهال نمیشدی اینروزا دیگه حسابی از شرمندگیم دراومدی و...بدنت سوخته طوریکه دلم بادیدنش ریش میشه دوسه شب کلا بدون پوشک ازاد گذاشتمت تا کمی بهتر شدی. دخملکم خیلی بهم وابسته ایی  طوریکه شخصی ترین کارمم نمیدونم چطوری انجام میدم وقتی میخوام جایی برم باید سرتو گرم کنن تامنو نبینی واما وای ازون وقتی که منو ببینی تا یکی دوساعت بعد رفتنم بهونمو میگیریو گریه میکنی قهر کردنم یاد گرفتی (همه میگن بمن رفتی)وقتی کاریو که باب میلته انجام ندیم لج میکنی ومیخوای خودتو پرت کن...
3 مهر 1393

روزهای شهریوری لیانا

سلام ب خانوم خونم این روزای گرم تابستونم داره کم کم میره و جاشو ب پاییز برگ ریزون میده دوباره باید برم سرکار اخ ک دلم این روزا بدجوور هوای پاییزو کرده واقعا هیچ کار خدا بی حکمت نیس عزیزم این روزا خیلی شبیه هوای  پاییــــــزه پاییـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــز همون فصلی که خدا عشقموبهم داد بگذریم... عزیزکم داری کم کم ب تولدت نزدیک میشی  واین منم که باورم نمیشه انگار همین پارسال بود برا دیدنت لحظه شماری میکردم و پارسال اینموقع ها حال و هوای من دیدنی بوود اما دیروز 17شهریور93نزدیکای ظهر که هوا خیلی خوب بود استخرتو پر اب کردم وبردمت اب بازی لیانا  در حال  نی نا...
18 شهريور 1393

مامان تنبل

سلام ب جوجوی دوس داشتنیم اینجا خیلی گرد وخاک گرفته پس بدون مقدمه میرم سراغ اصل مطلب عجیجم 10فروردین 93گوشاتو سوراخ کردیم(پنج ماهو بیست وسه روزگی) اینم عکس اولین گوشواره اینجا هم قبل عید بود که داشتم بت فرنی میدادم از بس وول خوردی منم دستاتو بستم این عکس باروسری بچگیام تاریخشم23 اسفند92(پنج ماهوهفت روزگی) اولین عیدت خونه مامانم خوشگل مامان تو یکی از روزای فروردین روزایی که جوجوی مامان پستونک میخورد ... دخملی در حال تماشای برنامه ی م...
9 شهريور 1393